درد دل دختر با مامانش


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام عزیزانی که به وبلاگ من سر میزنید.امیدوارم از وبلاگ من خوشتون بیاد. در این وبلاگ هرگونه عکس ، جک ، دانستنی ها ، ضرب المثل ، چیستان ، چیستان های فکری و ... وجود دارد . با تشکر فراوان (سعید)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان JOke--ChiSTan--DanEsTani Ha و آدرس joke-chistan.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 375
بازدید دیروز : 419
بازدید هفته : 1706
بازدید ماه : 1646
بازدید کل : 168052
تعداد مطالب : 644
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 644
:: کل نظرات : 23

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 375
:: باردید دیروز : 419
:: بازدید هفته : 1706
:: بازدید ماه : 1646
:: بازدید سال : 14894
:: بازدید کلی : 168052

RSS

Powered By
loxblog.Com

AxE - JOke - ChiSTan - DanEsTani Ha

درد دل دختر با مامانش
یک شنبه 8 خرداد 1390 ساعت 10:10 | بازدید : 628 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )

دختری با مادرش در رختخواب
 

درددل می کرد با چشمی پر آب
 

گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست
 

زندگی از بهر من مطلوب نیست
 

گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟
 

روی دستت باد کردم مادرم!
 

سن من از بیست وشش افزون شد
 

دل میان سینه غرق خون شد
 

هیچ کس مجنون این لیلا نشد
 

شوهری از بهر من پیدا نشد
 

غم میان سینه شد انباشته
 

بوی ترشی خانه را برداشته!
 

مادرش چون حرف دختش را شنفت
 

خنده بر لب آمدش آهسته گفت:
 

دخترم بخت تو هم وا می شود
 

غنچه ی عشقت شکوفا می شود
 

غصه ها را از وجودت دور کن
 

این همه شوهر یکی را تور کن!
 

گفت دختر مادر محبوب من!
 

ای رفیق مهربان و خوب من!
 

گفته ام با دوستانم بارها
 

من بدم می آید از این کارها
 

در خیابان یا میان کوچه ها
 

سر به زیر و با وقارم هر کجا
 

کی نگاهی می کنم بر یک پسر
 

مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟
 

غیر از آن روزی که گشتم همسفر
 

با سعیدویاسر وایضا صفر
 

با سه تاشان رفته بودم سینما
 

بگذریم از مابقی ماجرا!
 

یک سری هم صحبت صادق شدم
 

او خرم کرد آخرش عاشق شدم
 

یک دو ماهی یار من بود و پرید
 

قلب من از عشق او خیری ندید
 

مصطفای حاج علی اصغر شله
 

یک زمانی عاشق من شد،بله
 

بعد جعفر یار من عباس بود
 

البته وسواسی وحساس بود
 

بعد ازآن وسواسی پر ادعا
 

شد رفیقم خان داداش المیرا
 

بعد او هم عاشق مانی شدم
 

بعد مانی عاشق هانی شدم
 

بعدهانی عاشق نادر شدم
 

بعد نادر عاشق ناصر شدم
 

مادرش آمد میان حرف او
 

گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!
 

گرچه من هم در زمان دختری
 

روز و شب بودم به فکر شوهری
 

لیک جز آن که تو را باشد پدر
 

دل نمی دادم به هرکس اینقدر
 

خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی
 

واقعا که پوز مادر را زدی

 

 

 




|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: